loading...

بهترین مرجع مسجد نصرت مشهد

بازدید : 11
چهارشنبه 7 دی 1401 زمان : 10:05

امام علیه السلام فرمود: «تو برو رسالت‏خود را جاری ساختن بده . ما، دراین مکان، علامتی می‏گذاریم که گواه گفتار تو باشد . برو به نزد سید ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و بهره یک‌سری ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق [7] به حوزه‌‏ی اردهال که ملک ما هست، بیاورد، و مسجد را مجموع کند، و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند .

مردم را بگو تا به‌این موضع میل کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت حسینیه نصرت مشهد نماز در این جا بگذارند: دو رکعت تحیت مسجد، در هر رکعتی، یک بار «سوره‏ی حمد» و هفت‏بار سوره‏ی « قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ‏ » بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را، هفت‏بار بگویند .

و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق که در [ هنگام قرائت سوره‏ی ] ثنا چون به « إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ ‏» برسند، آن را صد بار بگویند، و آنگاه ، فاتحه را تا آخر بخوانند . رکعت دوم را نیز به همین روش انجام دهند . تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت‏بار بگویند . وقتی که نماز به انتها رسید، تهلیل (یعنی، لا اله الا الله) [8] بگویند و تسبیح فاطمه‏ی زهرا علیها السلام را بگویند . سپس رمز بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش، صلوات الله علیهم، بفرستند .

و این نقل، از لفظ مبارک امام علیه السلام هست که فرمود :

« فمن صلاهما، فکانما صلی فی البیت العتیق ؛ »

هر کس، این دو رکعت [ یا این دو نماز ] را بخواند، گویی در خانه‏ی رزرو حسینیه نصرت مشهد کعبه آن را خوانده است . .

حسن بن مثله می‏گوید: «در دل خود گفتم که تو این جا را یک زمین بی آلایش خیال می‏کنی، این جا مسجد حضرت صاحب الزمان علیه السلام می‌باشد .

پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو !

چون پاره ای راه و روش پیمودم، بار دیگر من‌را صدا کردند و فرمودند: «در گله‏ی جعفر کاشانی – چوپان – بزی می باشد، باید آن بز را بخری . چنانچه مردم پولش را دادند، با پول آنها خریداری کن، وگرنه پولش را خودت پرداخت کن . فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع ذبح کن . بعد از آن روز چهارشنبه [9] هجدهم ماه خوش یمن رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب‏العلاج دارا‌هستند، انفاق کن که حق گرانقدر همگی را شفا دهد

آن بز، ابلق هست . موهای بسیار دارد . هفت نشانه سفید و سیاه، هر یکی به اندازه‏ی یک درهم، در دو طرف آن هست که سه نشان دریک سمت و چهار نماد در طرف دیگر آن است .

آن گاه به روش افتادم . یک بار دیگر منرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز آدرس حسینیه نصرت مشهد یا هفتاد روز درین محل اقامت کن‏ [10]

حسن بن مثله می‏گوید: « من، به خانه رفتم و همگی‏ی شب را در تفکر بودم تا صبح طلوع کرد . نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن قصه را با او در میان نهادم .

یاور علی منذر، به مقام دیشب رفتیم . پس او خاطرنشان کرد: «به پروردگار قول که نشان و علامتی که امام علیه السلام فرموده بود، این جا نهاده هست و آن، این که حدود مسجد، با میخ‏ها و زنجیرها مشخص گردیده است » .

سپس به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم . چون به سرای وی رسیدیم، غلامان و خادمان او گفتند :

« شما از جمکران هستید؟» . گفتیم: «آری .» . پس گفتند: «از اول هکر نست، سید ابوالحسن معطل شما می باشد . »

پس وارد شدم و سلام گفتم . جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و من‌را در جای نیکو نشانید . پیش از آن که من سخن بیان کنم، او کلام استارت کرد و اذعان کرد: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم . شخصی در دانا رؤیا به من اعلام کرد :

« شخصی به نام حسن بن مثله، هکر نستان، از جمکران پیش تو خواهد آمد . آن چه بگوید، اعتماد کن و گفتارش را تصدیق شماره تلفن حسینیه نصرت مشهد کن که حرف او، حرف ما می باشد . هرگز، حرف اورا رد نکن . » از خواب بیدار شدم و تا این ساعت معطل تو بودم .

حسن بن مثله، روایت را مشروحا برای او نقل کرد . سید ابوالحسن، دستور داد بر اسب‏ها زین نهادند . سوار شدند . به سوی ده (جمکران) رهسپار گردیدند .

امام علیه السلام فرمود: «تو برو رسالت‏خود را جاری ساختن بده . ما، دراین مکان، علامتی می‏گذاریم که گواه گفتار تو باشد . برو به نزد سید ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و بهره یک‌سری ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق [7] به حوزه‌‏ی اردهال که ملک ما هست، بیاورد، و مسجد را مجموع کند، و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند .

مردم را بگو تا به‌این موضع میل کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت حسینیه نصرت مشهد نماز در این جا بگذارند: دو رکعت تحیت مسجد، در هر رکعتی، یک بار «سوره‏ی حمد» و هفت‏بار سوره‏ی « قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ‏ » بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را، هفت‏بار بگویند .

و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق که در [ هنگام قرائت سوره‏ی ] ثنا چون به « إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ ‏» برسند، آن را صد بار بگویند، و آنگاه ، فاتحه را تا آخر بخوانند . رکعت دوم را نیز به همین روش انجام دهند . تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت‏بار بگویند . وقتی که نماز به انتها رسید، تهلیل (یعنی، لا اله الا الله) [8] بگویند و تسبیح فاطمه‏ی زهرا علیها السلام را بگویند . سپس رمز بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش، صلوات الله علیهم، بفرستند .

و این نقل، از لفظ مبارک امام علیه السلام هست که فرمود :

« فمن صلاهما، فکانما صلی فی البیت العتیق ؛ »

هر کس، این دو رکعت [ یا این دو نماز ] را بخواند، گویی در خانه‏ی رزرو حسینیه نصرت مشهد کعبه آن را خوانده است . .

حسن بن مثله می‏گوید: «در دل خود گفتم که تو این جا را یک زمین بی آلایش خیال می‏کنی، این جا مسجد حضرت صاحب الزمان علیه السلام می‌باشد .

پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو !

چون پاره ای راه و روش پیمودم، بار دیگر من‌را صدا کردند و فرمودند: «در گله‏ی جعفر کاشانی – چوپان – بزی می باشد، باید آن بز را بخری . چنانچه مردم پولش را دادند، با پول آنها خریداری کن، وگرنه پولش را خودت پرداخت کن . فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع ذبح کن . بعد از آن روز چهارشنبه [9] هجدهم ماه خوش یمن رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب‏العلاج دارا‌هستند، انفاق کن که حق گرانقدر همگی را شفا دهد

آن بز، ابلق هست . موهای بسیار دارد . هفت نشانه سفید و سیاه، هر یکی به اندازه‏ی یک درهم، در دو طرف آن هست که سه نشان دریک سمت و چهار نماد در طرف دیگر آن است .

آن گاه به روش افتادم . یک بار دیگر منرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز آدرس حسینیه نصرت مشهد یا هفتاد روز درین محل اقامت کن‏ [10]

حسن بن مثله می‏گوید: « من، به خانه رفتم و همگی‏ی شب را در تفکر بودم تا صبح طلوع کرد . نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن قصه را با او در میان نهادم .

یاور علی منذر، به مقام دیشب رفتیم . پس او خاطرنشان کرد: «به پروردگار قول که نشان و علامتی که امام علیه السلام فرموده بود، این جا نهاده هست و آن، این که حدود مسجد، با میخ‏ها و زنجیرها مشخص گردیده است » .

سپس به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم . چون به سرای وی رسیدیم، غلامان و خادمان او گفتند :

« شما از جمکران هستید؟» . گفتیم: «آری .» . پس گفتند: «از اول هکر نست، سید ابوالحسن معطل شما می باشد . »

پس وارد شدم و سلام گفتم . جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و من‌را در جای نیکو نشانید . پیش از آن که من سخن بیان کنم، او کلام استارت کرد و اذعان کرد: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم . شخصی در دانا رؤیا به من اعلام کرد :

« شخصی به نام حسن بن مثله، هکر نستان، از جمکران پیش تو خواهد آمد . آن چه بگوید، اعتماد کن و گفتارش را تصدیق شماره تلفن حسینیه نصرت مشهد کن که حرف او، حرف ما می باشد . هرگز، حرف اورا رد نکن . » از خواب بیدار شدم و تا این ساعت معطل تو بودم .

حسن بن مثله، روایت را مشروحا برای او نقل کرد . سید ابوالحسن، دستور داد بر اسب‏ها زین نهادند . سوار شدند . به سوی ده (جمکران) رهسپار گردیدند .

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 173
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 29
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 119
  • بازدید ماه : 148
  • بازدید سال : 787
  • بازدید کلی : 1948
  • <
    پیوندهای روزانه
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    لینک های ویژه